Spotlight

دانشگاه جنگلی‌ من...

چهارشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۸، ۰۴:۵۹ ب.ظ

گفته بودم یکی از همکلاسی‌هام شبیه دختر بوشهری موردعلاقمه و از اول ترم همه‌ش دلم می‌خواست باهاش دوست بشم؟ امروز ناهار رو با هم خوردیم و بعد از ناهار هم راه افتادیم تو دانشگاه، تا یه مسیری رو قدم زدیم. دانشگاه ما خیلی بزرگ و جنگلیه. خیلی قشنگه. ولی خب این گشت زدنا و کشف کردنا رفیق می‌خواد. من بلد نیستم این شکلی تنهایی خوش بگذرونم. راستش اصلا بهم خوش نمی‌گذره! الان مثلا مدت‌هاست خودم تنها میرم سلف صبحانه و ناهار می‌خورم و زندگیم لنگ داشتن دوستِ پایه نمونده، ولی خب خوش هم نمی‌گذره دیگه. از اون لذتی که تو دور هم نشستنای توی سلف با مدی و سحر و زهرا بود دیگه خبری نیست. امروز با صنم(همین همکلاسیم) تا یه جایی رفتیم که دیگه انگار ته دانشگاه بود:)) درختای تبریزی بلند و قشنگ داشت. ردیف. برگای همه‌شون زرد شده بودن. پشت این درختا هم کلی مرتع بود و انقدر وسیع بود که اصلا معلوم نبود تهش کجاست. انقدر خلوت بود اونجا که دیگه ترسیدیم برگشتیم:)) بقیه‌ی دانشگاه رو هم ایشالا هفته‌ی بعد کشف می‌کنیم:))

۹۸/۰۹/۰۶
Spotlight .