Spotlight

امید

جمعه, ۱ آذر ۱۳۹۸، ۰۱:۰۱ ب.ظ

امیدواری نویسنده‌ی کتابی که دارم ترجمه می‌کنم، هم خوشحالم می‌کنه و هم قلبم رو به درد میاره. فکرشو بکن، با یه سری آدم تو شرایط و جایی باشی که امیدی به نجات پیدا کردن ازش نیست، هیچ امیدی، ولی تو امیدوار باشی، و خب از اونجایی که داستانش واقعیه می‌دونم خودش در آخر نجات هم پیدا می‌کنه واقعا، ولی بقیه... واقعا بعید می‌دونم. شاید یه کورسوی امیدی برای نجلت پیدا کردن خودش بوده اون روزا، ولی برای بقیه، برای رفیق بغل دستیش‌ واقعا نه. و وقتی که نویسنده خیلی عادی به دوستش میگه «از اینجا که نجات پیدا کردیم می‌برمت فلان جا رو ببینی، با هم میریم فلان کار رو می‌کنیم» واقعا درد می‌کشم... چقدر کتابش رو دوست دارم. خیلی. خیلی.

۹۸/۰۹/۰۱
Spotlight .